دل شکسته ما را دوا مکن دیگر...
دل شکسته ما را دوا مکن دیگر
به قلب بی سر و پا اعتنا مکن دیگر
طلای مهر خودت را به رایگان مفروش
در این معامله چون و چرا مکن دیگر
کریم بوده و هستی ولی فقط این بار
زِ دستهای گدایت حیا مکن دیگر
...
تو سرو هستی ومن پیچکی فتاده به پات
بگیر دست مرا و رها مکن دیگر
کیشیده آتش هجرت زبانه تا جانم
به سوز وساز مرا مبتلا مکن دیگر